easy lessons

دروستان را آسانتر فرا گیرید

easy lessons

دروستان را آسانتر فرا گیرید

۳۱ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است


داستان نیکی کردن, داستان کوتاه این صورتحساب قبلا پرداخت شده است

روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.

از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.

تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد.دختر جوان و زیبائی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا ، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.

دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت : «چقدر باید به شما بپردازم؟ »

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۴ ، ۱۵:۵۴
slade wilson

 ایمان کوهنورد به خدا

داستان کوتاه زیبا و آموزنده ایمان کوهنورد به خدا ,داستان ایمان کوهنورد به خدا

کوهنوردی جوان می‌‌خواست به قله‌ بلندی صعود کند. پس از سال‌ها تمرین و آمادگی ، سفرش را آغاز کرد. آنقدر به بالا رفتن ادامه داد تا این که هوا کاملا تاریک شد.

به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمی‌شد. سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمی‌توانست چیزی ببیند حتی ماه و ستاره‌ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند. کوهنورد همان‌طور که داشت بالا می‌رفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمام‌تر سقوط کرد.

سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگی‌اش را به یاد می‌آورد. داشت فکر می‌‌کرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان دنباله طنابی که به دور کمرش حلقه خورده بود بین شاخه های درختی در شیب کوه گیر کرد و مانع از سقوط کاملش شد.

در آن لحظات سنگین سکوت، که هیچ امیدی نداشت از ته دل فریاد زد: خدایا کمکم کن !

ندایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه می‌خواهی؟

کوهنورد گفت : نجاتم بده خدای من!

– آیا به من ایمان داری؟

کوهنورد گفت : آری. همیشه به تو ایمان داشته‌ام

– پس آن طناب دور کمرت را پاره کن!

کوهنورد وحشت کرد. پاره شدن طناب یعنی سقوط بی‌تردید از فراز کیلومترها ارتفاع.

گفت: خدایا نمی‌توانم.

– آیا به گفته من ایمان نداری؟

کوهنورد گفت : خدایا نمی توانم. نمی‌توانم.

روز بعد، گروه نجات گزارش داد که جسد منجمد شده کوهنوردی در حالی پیدا شده که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود و تنها دو متر با زمین فاصله داشت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۷:۱۸
slade wilson

داستان کوتاه یک شانس برای تغییر زندگی,داستان سنگ وسط جاده,داستان شانس

در سال های دور پادشاه دانایی یک تخته سنگ بزرگ را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه عکس العمل رهگذارن را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد

بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند بسیاری هم غرولند می کردند که این چه شهری است که نظم ندارد حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است

این داستان ادامه داشت تا اینکه نزدیک غروب یک روستایی که پشتش بار میوه بود نزدیک سنگ شد و با هر زحمتی که بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کنار جاده قرار داد

ناگهان کیسه ای دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود کیسه را باز کرد داخل آن سکه های طلا و یک نامه پیدا کرد

در نامه نوشته بود : هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۷:۱۷
slade wilson

 داستان کوتاه یکی از بستگان خدا 

داستان کوتاه زیبا و آموزنده یکی از بستگان خدا

شب کریسمس بود و هوا ، سرد و برفی . پسرک ، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد …

تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده رو کم‌تر آزارش بدهد ، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد.

در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد.

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه.

چند دقیقه بعد در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد : آهای ، آقا پسر!

پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.

پسرک  با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید : شما خدا هستید؟

– نه پسرم ، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!

– آها ، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۷:۱۵
slade wilson

داستان کوتاه چقدر کارمان را دوست داریم!

نمکستان : یکی از مدیران آمریکایی که مدتی برای یک دوره آموزشی به ژاپن رفته بود ، تعریف کرده است که :

روزی از خیابانی که چند ماشین در دو طرف آن پارک شده بود می گذشتم. رفتار جوانکی نظرم را جلب کرد. او با جدیت و حرارتی خاص مشغول تمیز کردن یک ماشین بود. بی اختیار ایستادم. مشاهده فردی که این چنین در حفظ و تمیزی ماشین خود می کوشد مرا مجذوب کرده بود. مرد جوان پس از ….  تمیز کردن ماشین و تنظیم آیینه های بغل، راهش را گرفت و رفت چند متر آن طرفتر، در ایستگاه اتوبوس منتظر ایستاد. رفتار وی گیجم کرد. به او نزدیک شدم و پرسیدم: «مگر آن ماشینی را که تمیز کردید متعلق به شما نبود؟» نگاهی به من انداخت و با لبخندی گفت: «من کارگر کارخانه ای هستم که آن ماشین از تولیدات آن است. دلم نمی خواهد اتومبیلی را که ما ساخته ایم کثیف و نامرتب جلوه کند.»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۷:۱۴
slade wilson

داستان کوتاه و آموزنده ی روزی ما در دست خداست

دوستی می گفت : در یکی از روزهای زمستان ، از منزل خود به سوی محل کارم خارج شدم …

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۷:۱۳
slade wilson

جملات بیل گیتس , سخنان بیل گیتس , سخنان گرانبها و آموزنده بیل گیتس

در این پست مجموعه ای گران بها از سخنان بیل گیتس ثروتمندترین انسان روی زمین را گرد اوری کرده ایم ، برای مشاهده این سخنان در ادامه همراه ما باشید

سخنان بیل گیتس

sms asheghaneh

به نظر من عشق و علاقه زیاد به تداوم در امر یادگیری عامل بسیار مهمی است.

من در دوران کودکی آموختم که زیاد کتاب بخوانم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۷:۰۶
slade wilson

سخنان آبراهام لینکلن , جملات آبراهام لینکلن , سخنان فلسفی آبراهام لینکلن , جملات زیبا و قصار آبراهام لینکلن

جملات فلسفی و زیبای آبراهام لینکلن

همه مردم از تعارف خوششان می آید

جملات فلسفی و زیبای آبراهام لینکلن

هرکس برای دفاع از حقش برخواست ،تو هم برخیز

اگر بنشینی ،حق را تنها رهاکرده ای نه بپاخواسته را

جملات فلسفی و زیبای آبراهام لینکلن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۷:۰۴
slade wilson

جملات آرتور شوپنهاور , سخنان آرتور شوپنهاور , جملات زیبا و قصار آرتور شوپنهاور

سخنان و جملات فلسفی آرتور شوپنهاور

هر جدایی یک نوع مرگ است و هر ملاقات یک نوع رستاخیز.

سخنان و جملات فلسفی آرتور شوپنهاور

وقایع خوش زندگی مثل درختان سبز و خرمی است که وقتیکه از دور نظاره شان می کنیم خیلی زیبا به نظر می رسند

ولی به مجرد آنکه نزدیکشان شده و در داخلشان می رویم زیبائیشان هم از بین می رود ،

شما در این موقع نمی توانید بفهمید زیبائیش به کجا رفته ، آنچه می بینید چند درخت خواهد بود و بس.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۷:۰۱
slade wilson

سخنان و جملات فلسفی و قصار انیشتین , سخنان انیشتین

در برابر یک قدرت متشکل و منظم

فقط یک قدرت متشکل و منظم تاب مقاومت دارد

«« سخنان و جملات فلسفی انیشتین »»

این دیگر چه معمایی است که

هیچکس مرا درک نمیکند ولی همگان مرا می پذیرند

«« سخنان و جملات فلسفی انیشتین »»

اگر واقعیات با نظریات هماهنگی ندارند، واقعیت‌ها را تغییر بده

«« سخنان و جملات فلسفی انیشتین »»

تا زمانی که حتی یک کودک ناخرسند روی زمین وجود دارد

هیچ کشف و پیشرفت جدی برای بشر وجود نخواهد داشت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۷:۰۰
slade wilson